از خاطرات رئیس فدراسیون فوتبال
بالاخره رئیس فدراسیون فوتبال شدم. با یک رأی موافق، ۵ رأی ممتنع و ۸۷ رأی مخالف. دلیلش هم آن بود که هیچ نامزد دیگری وجود نداشت و حتی اگر آن یک رأی موافق را هم خودم به خودم نمی دادم باز هیچ خللی در میزان محبوبیتم ایجاد نمی شد و با اقتدار به عنوان رئیس فدراسیون انتخاب می شدم.
در اولین روز کاری بعد از انتخابم، شروع به محقق نمودن برنامه هایم کردم. عدالت و مساوات برای من مهمترین چیز است. پس به رئیس سازمان لیگ دستور دادم که عدل را گسترش دهد. در بخشنامه ای سراسری اعلام کردم که برای خوشحالی هر چه بیشتر مردم و دوری از غم و ناراحتی، تیم های بالای جدول باید به تیم های پایین جدول ببازند و وقتی تیم های بالا آمدند پایین، تیم های پایین سابق به تیم های پایین فعلی ببازند تا پایین های فعلی بیایند بالا و الخ. آخر کار هم همه ی تیم ها هم امتیاز شوند و همه با هم قهرمانی شان را جشن بگیرند.
روز بعدش سفری به گواتمالا داشتم و با رئیس فدراسیون آن کشور برای انجام دیداری دوستانه به گفتگو نشستم. او بعد از شنیدن درخواست من، انگشت شستش را بهم نشان داد که یعنی شصت هزار دلار برای بازی پول می خواهد. من هم شستم را به اون نشان دادم که یعنی بیا.
به سرمربی تیم ملی پیشنهاد کردم حالا که بازی دوستانه نداریم، او بازیکنان را به دو تیم تقسیم کند تا با هم یک شوت یک ضرب بازی کنند. او هم انسان با کمالات و قانعی است و هیچ وقت درباره این مسائل هرتی پرتی و مبتذل، خاطر خودش را مکدر نمی کند. هرچه بگوییم او می پذیرد و حرفی ندارد. جز وقتی که می گوییم پول نداریم حقوقت را بدهیم. آن موقع هر کسی را که دم دستش باشد (یا حتی دم دستش هم نباشد) به سختی پاره می کند.
از سرمربی تیم ملی خواستم تا برای تیم نونهالانمان یک مربی درجه یک معرفی کند. او هم برادرش را معرفی کرد. در سابقه اش مقدار جزئی امردپرستی و تعرض به کودکان و پدوفیلی دیده می شود اما اشکال ندارد. خیلی هم خوب است و باعث می شود تا بچه ها سوسول بار نیایند و از همان اوان کودکی با سختی های زندگی آشنا شوند. اتفاقا تیممان با همین مربی قهرمان آسیا شد و هیچ مشکلی هم پیش نیامد. غیر از آن که بچه ها دچار بی اختیاری در دفع شده بودند و موقع بلند کردن جام قهرمانی، ترمان زدند به جام و سکو و استادیوم.
بعد از این قهرمانی مسرت بخش، تصمیم گرفتم سر و سامانی به لیگ بدهم. به معاون فدراسیون گفتم لیگ را شروع کند. او گفت لیگ، شانزده هفته است که شروع شده. گفتم بیخود. از اول شروعش کنید. آنها هم از اول شروعش کردند. بعد از برگزاری هفته اول خبر رسید که تبانی صورت گرفته است. دوباره دکمه ی ریست را زدم و دستور دادم دوباره از هفته ی اول شروع کنند. باز هم شایعه کردند که تبانی شده. معاونم را احضار کردم و از او خواستم این موضوع را به جد پیگیری کند. او گفت امکان تبانی وجود ندارد. چرا که براساس طرح من، نتایج کل بازی ها از همان اول فصل مشخص شده. گفتم در هر صورت باید در مقابل فساد ایستاد. و وقتی از اتاق بیرون رفت او را عزل، و خودم را به سِمت معاونت خودم منصوب کردم. سپس دستور دادم برای پیشگیری از هرگونه شائبه ای، تمام بازی ها صفر صفر مساوی شوند. رئیس سازمان لیگ گفت که در این صورت دیگر بازی ها برای مردم جذابیت ندارد و بدون گل، کسی به استادیوم نمی آید. بعد از اینکه او را هم برکنار کردم دستور دادم کشیدن گل در استادیوم ها آزاد شود و فضا را طوری درست کنند که کاناداطور باشد. بهترین ساقی های فدراسیون هم فرستادم برای خدمت رسانی.
بعد از انجام این اقدامات ارزنده و کسب موفقیت های چشمگیر، از طرف فیفا به عنوان بهترین فدراسیون جهان انتخاب شدیم. به همین مناسبت از رئیس فیفا دعوت کردم سری به ایران بزند و از امکانات ما بازدید به عمل آورد. وقتی آمد، دیدم که از بیخ کچل است و بیشتر بهش می خورد بازیگر فیلم های ناجور باشد تا رئیس جایی. قرار بود همراه او برویم از زمین تمرین تیم ملی بازدید کنیم. اما گفتند زمین زیر کشت است و برای تامین بودجه ی فدراسیون دارند گوجه می کارند. من هم دست رئیس فیفا را گرفتم و بردمش چمن های میدان آزادی را نشانش دادم و گفتم این همه آزادی آزادی می کردی، این هم آزادی. او با همان زبان خاص خودش گفت «گود» و بلافاصله از همانجا به مقصد فرودگاه تاکسی دربست گرفت. گفتند آفیش دارد و باید زود برسد. این بازیگران هم شغل سختی دارند به هرحال.
وقتی لیگ تمام شد، پرسیدند چطور باید جام را به همه تیم ها بدهند؟ یعنی این کارمندان فدراسیون ساده ترین مسائل را هم باید از من بپرسند. دستور دادم لیگ را از اول شروع کنند. دلیل ندارد انقدر زود تمام بشود. پول مفت نداریم که. پس هزینه های فدراسیون را از کجا تهیه کنیم؟ من تا کَل رئیس فدراسیون گواتمالا را نخوابانم و شصت هزار دلار را توی صورتش نکوبم دست بردار نیستم. مرتیکه خر.